انجمن شاعران ایران

جدیدترین شعر های شاعران ایرانی پس از تأیید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

۱۴ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

محمد عالی نسب_حضرت علی (ع)

خیر آخر را نصیب است،هرکه را یارش علیست.

عاقبت بر خیر شود هرکس حسابش با علیست.

آن مفاتیح کهنه راباز میکنم این نیمه شب

نغمه الغوث،الغوث،جهنم با علیست

با علی هرکه در افتاده ورافتاد در جهان

کینه کاذب بر دل است ، هرکس که دشمن با علییست

آن امیر مومنان آنکه ولی احمد (ص) است

حیدر کرار تک مرد این دنیا علیست

گفت محمد(ص) توصیفت وقته از حج الوداع

آن علی است نوره چشمم هم وصی و هم ولی است

در شهادت بیمی نیست چون که باشد نام تو

چون فدایی تو باشم پاسخم یک یاعلیست

ضرب شمشیر هم خجل شد وقتی فرقت را شکافت

مسجد کوفه ترک خرد،تا که فهمید آن علیست

 کاش ماه صیام هجده روزی بیش نبود

تا نمیدیم یتیمی که در سوگ علیست

آن "نسیم"گفتا که از برگ ها بنویسم ولی

برگ سبز امشب سیاه است و عزادار علیست

گر من نوکرتت نباشم پس برا چی زنده ام

چون تویی عالی نسب ،این یک از القاب علیست

آن امیر مومنین سر دارد در عرش عظیم

پس شفاعت میکند چشمی که گریان علیست

شک نکن امشب علی فریاد ما را میشنود

میشکند،قلبی که ندارد لکه از نام علی

کاش در"بارانه ها"امشب علی ظاهر شود

امشب قدر است و باشد پُر ز بوی حیدری

این قدر که آمده سال دیگر تقدیر چیست؟

 شاید این آخرین باشد ساله بعدی  دیگه نیست

پس خودت رحمی بکن حرفی بزن با خدا

چون محمد شهر علم است و علی هم دری است

آخ!چشم فاطمه امشب چه بارانی شده

خیر و برکت میرود از آن نجف که بی علیست.

 محمد عالی نسب_۱۴تیر ماه۹۴

موافقین ۰ مخالفین ۰

یغما گلرویی

هر چیزی در این جهان به دردی می‌خورد!
گیتارهای آندولسی
به کارِ مجنون کردنِ آدم می‌آیند
وقتی پاشنه‌های بلندِ کفشِ زنی زیبا
پا به پاشان
بر کفپوشِ بلوطیِ کافه‌ای پرت
در غرناطه ریتم بگیرد.


سیگارهای زر به دردِ پدر بزرگ‌ها می‌خورند
تا بر نیمکتِ پارک‌ها دودشان کنند
هنگامِ فکر کردن به دختری
در روپوشِ خاکستریِ دبیرستانِ «شاهدخت»
که هرگز پیر نخواهد شد.


«چاپلین» و «هیتلر»
با سبیل‌های هم‌گونشان لازمه‌ی جهانند
تا اولی بر پرده‌ی جادو
جار بزند گرسنگی عشق را از یادِ انسان نمی‌برد
و عکسِ دومی در کتاب‌های تاریخ چاپ شود
تا به کودکان بیاموزد
سرخوردگیِ نمره نیاوردن را
بر سرِ اسباب‌بازی‌های خود خالی نکنند.


چاقوی سلاخی هم
در دستِ «فرمان» که نباشد
می‌تواند هندوانه‌ای را قاچ کند
در کنارِ حوضِ تابستان.


سوسکِ حمام کاری می‌کند زن‌ها
جیغ‌های فراموش شده‌شان را به خاطر بیاورند
و مردِ خانه برای چند دقیقه
نقش امیرزاده‌ای را بازی کند
که با یک دمپایی
شاهزاده‌ی قصه را
از دستِ اژدهایی قهوه‌ای نجات می‌دهد.


حتا «کیهان» با دروغ‌هایش
به دردِ برق انداختنِ شیشه‌ها
در هفته‌های آخرِ سال می‌خورد
و «ملا عمر» هم
به دردِ لای جِرزِ دیوار.

 

هر چیزی در این جهان به دردی می‌خورد!
من به این دردِ می‌خورم که شب‌ها
رصد کنم کوچکترین حرکاتِ تو را در خواب:
غلتیدنت در موجِ ملافه‌ها،
زمزمه‌های زیر لبت
و تکان خوردنِ آرامِ مردمکانت را
تا از ابریشمِ مژه‌هایت شعر ببافم تا صبح...
تو هم
با اولین لب‌خندِ صبحگاهی‌ات
به دردِ درمانِ تمامِ دردهای من می‌خوری
موافقین ۰ مخالفین ۰

عمران میری

برق چشم تو به هر بت بخورد، می‌شکند

چه کسی دیده بتی، با هنر بت شکنی؟

موافقین ۰ مخالفین ۰

فاضل نظری

در چشم دیگران منشین در کنار من

ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

موافقین ۰ مخالفین ۰

محمد عالی نسب (پدر)

پدر یعنی یه کوه محکم و سخت

پدر یعنی محبت نور ایمان

پدر یعنی یه خوار باشد به دستت

چشمش از خواب دور هستُ بیدار

پدر یعنی برو من پشتت هستم

پدر یعنی یه کوه استقامت

پدر یعنی به وقت تنگ دستیت

که از دردت نداره خوابه راحت

پدر یعنی یه عاشق در حیاتت

پدر یعنی یه عاشق پاک و محجوب

پدر یعنی نمیگه نگرانه

مثل مادر نشان نمیده در روت

پدر یعنی یه نعمت یک حراست

پدر یعنی یه دلگرمی تو خونه

که دستانه زبر و محکم و سخت

چقدر بوسیدن این دستها خوبه

پدر یعنی نبض زندگی ات

که بار زندگی باشد رو دوشم

پدر یعنی خلاصه در یه جمله

پدر یعنی فقط هوشمند و هوشمند

پدر یعنی که رنگ موهایش

برای خانْ وادش سفیده

پدر یعنی یه نعمت از باغ دنیا

که دلهره داره که بچش رسیده

پدر یعنی به فکر خانواده

پدر یعنی که سی سال رنج و زحمت

پدر یعنی یه از خودگذشته

پدر یعنی هدیه بلکه رحمت

(محمد عالی نسب)

موافقین ۰ مخالفین ۰

سیمین بهبهانی

ﺍﺯ ﺗﺮﺱ تنهایی ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﭘﻨﺎﻩ ﻧﺒﺮ

ﻫﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩ ، ﺭﻧﺠﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ .

ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﻭﺍﺭﺩﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ

ﺗﺮﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ

ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ...

ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﮑﻦ

ﺗﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﯽ

ﮐﺴﯽ ﺍﺕ ﻧﺒﺎﺷﺪ.

موافقین ۱ مخالفین ۰

ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺷﻔﯿﻌﯽ ﮐﺪﮐﻨﯽ

 ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ؟

ﮔﻮﻥ ﺍﺯ ﻧﺴﯿﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪ

ﺩﻝ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺯﯾﻨﺠﺎ

ﻫﻮﺱ ﺳﻔﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ

ﺯ ﻏﺒﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ؟

 ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﺍﻣﺎ

 ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﭘﺎﯾﻢ

ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ؟

ﺑﻪ ﻫﺮ ﺁﻥ ﮐﺠﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺍ ﺳﺮﺍﯾﻢ

ﺳﻔﺮﺕ ﺑﻪ ﺧﯿﺮ !‌ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ

ﭼﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﯾﺮ ﻭﺣﺸﺖ ﺑﻪ ﺳﻼ‌ﻣﺘﯽ ﮔﺬﺷﺘﯽ

ﺑﻪ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ

 ﺑﺮﺳﺎﻥ ﺳﻼ‌ﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ


موافقین ۱ مخالفین ۰

باران

بگو یا رب نگیر از من قرارم، همیشه سر به کویت میگذارم، چو میدانم گناهانم زیاد است، به ستارالعویبت حتم دارم

موافقین ۰ مخالفین ۰

باران

کشیدم آهی از عمق وجودم، ک مستحق چنین ظلمی نبودم، اگر بودم چرا دستم گرفتی، تو میدانی که من کافر نبودم

موافقین ۰ مخالفین ۰

نسیم

می بینی دارم عروس می شوم

عروس خانه ای که تو مردش نیستی

عروس  خانه ای که کلیدش 

در جیب غریبه ای پنهان است

عروس مردی که تو نیستی...

بعد از امشب چه ها که بر سرم نمی آید..

بعد از امشب تمام نبودن تورا شاعر می شوم

بعد از امشب 

مدام 

مدام 

مدام

اشک خواهم شد

شعر خواهم شد

شعرهایی برای نخواندنت...

به عاقد بگویید

صد بار دیگر هم خطبه را بخواند

این دل زبانش به بله گفتن نخواهد چرخید


....



وکیلم؟

صدای مبهمی لای بغض هایم بیرون میریزد


دستهای غربیه ای سرمای دستهایم را به آغوش می کشد...

و من مثل آرزوهایم بر باد خواهم رفت...

موافقین ۰ مخالفین ۰