امشب فراموشت میکنم حتما...
فردا نشود باز چهارخانه بپوشی
و چهارستون بدنم را به لرزه بیندازی..
امشب فراموشت میکنم حتما...
فردا نشود باز چهارخانه بپوشی
و چهارستون بدنم را به لرزه بیندازی..
چه صیامی؟! که ندارم سحری، زانکه مدام-
شب ظلمانی گیسوی تو را می بینم!
چه هلالی؟! که بر هر سو که نگاهی بکنم،
جلوه ی نازک ابروی تو را می بینم!
چه نمازی؟ که سر از سجده اگر بردارم،
جای محراب فقط روی تو را می بینم !
هرکجا جمع پریشان دل مشتاقی هست
عشقبازان سر کوی تو را می بینم !
دلـخسته ام از شـهر نامردی و رندی ها
پایان خوبم باش! مثل «فیلم هندی»ها
کنارم هستی و من با حضورت دل خوشم اما
نمی دانم که می سوزد کجای عده ای دیگر...